سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بی نام
برای ظهور امام مهدی (عج) دعا کنید
نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 92 دی 5 توسط easy bug | نظر

آقا چیزی نمونده که برسن الانه که قیچیمون کنن

چقد مهمات داریم؟

مهمات؟.. هیچی.

اِ خب پس چیکار کنیم؟

 

هیچی ، فقط اینقد وقت داریم که بنویسیم

یکی یکی بگین من خودم مینویسم

یه قلم و کاغذ بدین :

“بسم الله الرحمن الرحیم”

بنویس حاجی جون ، بنویس اینو :

همه جا قرمزته.

بیخود قرمز قرمز نکن

فقط همین..

فقط آبی داداش.

همه حساب کتابمو بسپرین به حاج رضا

خودش میدونه چیکار کنه…

مواظب مادر و آقاجون باشین

بگین : حلالم کنه

اینشالله که نرگس هم خوشبخت میشه

تو نمیخوای چیزی بگی؟

آخه مال من یکم خصوصیه.

هـــا ، این عاشقه حاجی..

این خصوصیه ، یعنی عاشقه بابا …

بیا خودت بنویس

پشتش بنویس

“بسم الله الرحمن الرحیم”

این نامه رو لیلا فقط بخونه:

……………………………………………………

این نامه رو لیلا فقط بخونه

فقط میخوام که حالمو بدونه

کلاغا اطراف منو گرفتن ، از دور مزرعه هنوز نرفتن

لیــــلا ، دارن نقل و نبات میپاشن

تا عشق و خون دوباره همصدا شن

لیلا چقد دلم برات تنگ شده ، نیستی ببینی که سرت جنگ شده

نیستی ولی همیشه همصدایی

لیلای من دریای من ، کجایی

???

این نامه رو تنها باید بخونه

ببخش اگه پاره و غرق خونه

این نامه ی آخرمه عزیزم ، تولد دخترمه عزیزم

براش یه هدیه ی کوچیک خریدم

دلم میخواست الان اونو میدیدم

لیلا به دخترم بگو که باباش

رفتش که اون راحت بخوابه چشماش

رفتش که اون یه وقت دلش نلرزه

نپــره از خواب خوشش یه لحظه

لیـــــــلا…

لیـــــــلا…

???

اگه یه روز این نامه رو بخونی

دلم میخواد از ته دل بدونی

الان دیگه به آرزوم رسیدم ، باور نمی کنی خدا رو دیدم

???

 

دانلود آهنگ لیلا با صدای مازیار فلاحی




نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 92 دی 5 توسط easy bug | نظر بدهید

رو به برادرانشان گفتند:

اول شما به میدان بروید، میخواهم قبل از اینکه حسین داغ برادر ببیند، من مزه از دست دادن شما را چشیده باشم.

 

علم اگر از دست علمدار زمین نمیخورد ** دگر کسی به زیر تازیانه ها نمی مرد

 

حسین (ع) بر بالین برادر رسید .......

"الان قد انکسر ظهری"

 

گفتم حسین در کنار نهر برگه قرآن پیدا کرده که بوسه میزند ......

دست عباس بود

دستی بود که امیر مؤمنان، نفس رسول خاتم بر آن بوسه میزدند

 

 

آهای

آهای مدعیان عاشق ابوالفضل

از ابوالفضل چی به ارث برده اید

 

میدونید چقدر ادب داشتند ؟

شب عاشورا بود

آقا بیعت را برداشتند، رو به عباس گفتند:

از تو هم بیعت برداشتم، برو

ابتدا چیزی نگفتن (به هر حال امر از سوی امام بود و ......)

بلند شدند و رو به در خیمه حرکت کردند

که ناگهان ایستادن، بغضشان ترکید و گریه کردند......

 

اولین نفری که وفاداریشان را به امام اعلام کردند، برادر بودند




نوشته شده در تاریخ دوشنبه 92 دی 2 توسط easy bug | نظر بدهید

میگفتن:

میخواهم وقتی در کنار پدرم می ایستم، پدرم احساس کند یک لشکر در کنارش است ........

 

مالک اشتر بهشون اجازه ندادن که در جنگ شرکت کنن

رو به مالک گفتن:

مالک فکر میکنی نمیتوانم بجنگم

حاضرم با خودت مبارزه کنم تا ثابت کنم میتوانم بجنگم

 

اری عباس بود

 

نامردان دست چپشون رو قطع کردن ........

و ایشان گفتن:

والله ان قطعتموا یمینی *** انی احامی ابدا عن دینی
و عن امام صادق الیقین *** نجل النبی الطاهر الامین

به خدا سوگند حتی اگر دست راستم را قطع کنید
تاابد از آیینم دفاع خواهم کرد
و از امامی که صادق الیقین است
همان فرزند پیامبر پاک و امین

 

 

روزیشون این بود که برای امام عصرشون، فدا بشن

 

زهیر در میدان نبرد بود

حیوانات انسان نما رو تک به تک به درک واصل میکرد

که ملعونی به ملعونی دیگر گفت: سربازانت را بفرست تا زهیر را بکشند

جواب داد: سربازانم میترسند نزدیک زهیر شوند ......

گفت: سربازانی که از زهیر بترسند، عباس به میدان آید چه میکنند .......

 

بشنوید




نوشته شده در تاریخ دوشنبه 92 دی 2 توسط easy bug | نظر بدهید

.

.

.

حسین سینه اش سنگین شده است، کسی روی سینه است، حسین به من نگاه

می کند می گوید: تنهایم یاریم کن...
من گناه می کنم و باز فریاد می زنم: لبیک...

خورشید غروب کرده است...
من لبخندی می زنم و می گویم:
اللهم عجل لولیک الفرج...

به چشمان مهدی خیره می شوم و می گویم:
"دوستت دارم تنهایت نمی گذارم..."
مهدی به محراب می رود و برای گناهان من طلب مغفرت می کند...
مهدی تنهاست...حسین تنهاست...
من این را میدانم اما ...

وای برمن !




مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
.:
By Ashoora.ir & Blog Skin :.