امان از دست نفس سرکشم
ازم پرسید کاری کردی که شهید بشی؟
گفتم نه
سکوت کرد
گفتم ولی خیلی کارا کردم که شهید نشم
گفت لطف خدا بیشتره
در طول مکالمه داشتم کارهام رو شبیه فیلم 3D از جلوی چشمم عبور میدادم
دیدم اگه من و امثال من بخوان شهید بشن که ......
من به شخصه که روم نمیشه به روی سید الشهدا نگاه کنم
چرا نپرس !!
فقط یه چی میگم برات:
عهد نشکن
اگه شکستی و طرف مقابل عهد بنده خدا بود
واویلا
میگفت سلیقمون شبیه همه !
راست میگفت !
اولا که میخواست بمونه، تو انتخاب یه مورد از بین حدود 100 مورد، بدون اینکه به هم بگیم، دقیقاً همون چیزی رو برداشت، که من برداشته بودم .....
الانم که حدود 1 ماه و نیم از نبودنش میگذره .....
جدیداً یه چیزی انتخاب کرد از بین بینهایت مورد، که دقیقاً همون رو من سه چهار ماه پیش انتخاب کرده بودم.
چی بگم؛ راست میگفت / درد اینه که درد رو نمیشه به کسی گفت !
سخت نگیر!
این رو برای دل خودم نوشتم / تو نمیگیری چی میگم !
بیا این رو ببین:
برام پیش اومده .....
این دل کوفتی میخواد، ولی درونم جنگه ......
برم ..... نرم ......
بگم ..... نگم ......
باشم ..... نباشم .....
امان از این دل !
خلاصش کنم:
برای همه پیش اومده که در مورد موضوعی شک کنن
مثلاً فلان لباس رو بپوشم؟/ بد نیست!؟
یا فلان حرف رو بزنم؟ / بد نیست!؟
و ....
راه حل:
هر وقت اینطوری شدی، فکر کن امام زمانت کنارته!!
جلوی ایشون میپوشی؟
جلوی ایشون میگی؟
جلوی ایشون ......
به هر حال گفتن:
در دوران غیبت، شبیه خورشید پشت ابر هستن ......
.
.
.
به چشمان مهدی خیره می شوم و می گویم:
وای برمن !
اگه یه بار بخونی: یه فوج ملائک محافظت میشن
اگه دو بار بخونی: دو فوج ملائک محافظت میشن
اگه سه بار بخونی: سه فوج ملائک محافظت میشن
اگه از سه بار بیشتر بخونی: خود خدا محافظت میشه !